بالغ درون

بالغ درون

بالغ درون

«بالغ» آن بخش از شخصیت ماست که بر اساس واقعیت این زمان و این مکان احساس می کنیم، تصمیم می گیریم و واکنش نشان می دهیم.

اگر فردی در بالغ درون خود محبوس شده باشد به این معناست که نمی تواند در شادی ها شرکت کند و یا پروژه ای را مدیریت نماید، بعلاوه او مانند یک کامپیوتر تنها اطلاعات را جمع آوری می کند.

(شادی ها از کودک درون و مدیریت ناشی از والد درون است که می توانید از لینک های انتهای مطلب آنها را مطالعه کنید.)

«بالغ» آگاهانه تحت تاثیر «کودک» و «والد» قرار می گیرد.

«بالغ»: “من احساسم را می شناسم و با آگاهی به آن اظهارنظر و حمایت می کنم.”

اما اگر «بالغ» ناخودآگاه تحت تاثیر «والد» و یا «کودک» باشد، «بالغ» را آلوده به «کودک» یا آلوده به «والد» می گویند.

یک بالغ غیر آلوده «کودک» و «والد» خود را می شناسد و با توجه به آنها تصمیمات آگاهانه می گیرد.

مثال (بانویی شصت ساله):

در حالت «کودک»: اینقدر زحمت کشیدم ولی حالا بچه ها رفتن و من تنهام! کسی به من توجه نمیکنه! بچه ها فقط مشغول کار خودشون هستن!

در حالت «والد»: بچه ها بی توجه و خودخواهند! بچه ها من را تنها گذاشتند و فقط به خودشون فکر می کنند! همه بچه های این دوره بی وفا هستند!

در حالت «بالغ آگاه» : من خوشحالم که او ها بدون نیاز به من میتونن زندگی کنن، حالا من برای بیشتر شدن ارتباطم چه کار می تونم کنم؟

مثال ( یک مدیر):

در حالت «کودک»: چقدر مدیریت سخته! آخیش! چقدر کارمندا از من میترسن! نکنه فلانی از من حساب نمیبره!؟ حالم بده چون همکارم از من درباره این مطلب بیشتر میدونه. وااای دیدی فلانی چقدر تو ذوقم زد!؟ نکنه معاونم جای من را بگیره!؟ و ….

در حالت «والد»: دیگه به تو مرخصی نمیدم! چقدر اینها نفهمن! یک مطلب را باید هزار بار براشون توضیح داد! تو همیشه اشتباه میکنی! پدرش رو در می آرم! برای من آدم شده! و….

در حالت «بالغ»: من مدیرم و متخصص. قراره به کمک کارمندام مدیریتم را پیش ببرم. اگه کار سخته، شاید برای من سخته و نمی تونم مسائل را خل کنم! من مدیرم و قراره برای دیگران طرح و برنامه رو روشن کنم. اگر اونها متوجه نمیشن دلیل بر این نیست که اونها آدم های نفهمی هستن. اگه مثل من بودن خوب اونا هم مدیر میشدن.

یک انسان بالغ یعنی مجموعه ای از «کودک»،«بالغ» و «والد».

من انسانی بالغ هستم و توانایی هایی دارم؛ میتونم عمل کنم، میتونم مطابق توانایی های افراد به آنها مسئولیت دهم  و اگر همکارم مطلبی بیش از من می دونه نشان از ناتوانی من نیست پس چرا باید حالم بد شه؟!

ندونستن بد نیست و می تونه شروعی برای پیشرفت من باشه. میتونم مطالبی که نمیدونم را از همکارام یا زیردستام بپرسم و یاد بگیرم.

چند مثال دیگر:

ترس از حیوانات غیر وحشی «کودک ادب شده» است.

ترس از سگ هار «کودک طبیعی» است.

سوسک حیوان کثیفی است «والد»

بستنی مفید است «والد»

برگرفته از کتاب آینه ای در برابر خود، معصومه وارسته

 

همچنین بخوانید: کودک درون

همچنین بحوانید: بالغ درون